نوشته شده توسط : عارف
انكه جان داد مرا عشقت بود انچه لرزاند مرا هجرت بود تا كه گفتی جانازنده شدم وان بت بتكده ام جسمت بود آنان که عشق من را به بهانه ی عشق دیگر گم کردند ! باشد که این بهانه سایه نفرینی باشد بر خط به خط کتاب زندگیتان. رفتی و تا همیشه خمارم گذاشتی پا روی عشق و دارو ندارم گذاشتی نه باورم نمیشه این قصه را که تو یه عمرسر کارم گذاشتی از تو آینه ساخته بودم به چه سادگی شکستی توی کارت مونده بودم اما ثابت کردی پستی شمع می سوزد و پروانه به دورش همه شب . من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم! ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مرديت را خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود محبت به نامرد ، كردم بسي محبت نشايد به هر نا كسي تهي دستي و بي كسي درد نيست كه دردي چو ديدار نامرد نيست دلم مي خوست بهانه اي باشي براي فراموش كردن همه چيز... اما حالا دلم مي خواهد بهانه اي باشد براي فراموش كردن تو ... نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟ اين ديگه بار آخره دارم باهات حرف ميزنم خداحافظ نا مهربون ميخوام ازت دل بكنم سخته ولي من ميتونم سخته ولي من ميتونم اين جمله رو اينقد ميگم تا كه فرموشت كنم اگر مي دانستي دل ترک خورده ي من با ياد چشمان باراني ات شکسته تر مي شود هيچ گاه به من پشت نمي کردي غربت ديرينه ام را با تو قسمت مي كنم ... تا ابد با درد و رنج خويش خلوت مي كنم رفتي و با رفتنت كاخ دلم ويرانه شد ... من در اين ويرانه ها احساس غربت ميکنم عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده ذره ذزه٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!

:: بازدید از این مطلب : 249
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
تاریخ انتشار : | نظرات ()